هرچه که شما فعالتر میشوید و بیشتر کار میکنید علاوه بر اینکه خستگی ایجاد نمیشود، اگر با نتیجه همراه شود باعث بالاتر رفتن انگیزهتان برای کار بیشتر میشود.
شما وقتی کاری مثل درس خواندن را به شدت دوست داشته باشید یا برایتان مهم و حساس باشد، هرچقدر هم که ساعت مطالعهتان را بالاتر ببرید نه تنها خسته نمیشوید بلکه به زور کتاب را میبندید که بخوابید و فردا صبح با ذوق بلند میشوید تا کار را دوباره شروع کنید.
منتها مسئلهی خردهانگیزهها بسیار بسیار اهمیت دارد.
کلیت خردهانگیزه این است که هر لحظه یک چیزی به من حس شادابی و حرکت بدهد.
باید ببینید که چه چیزی برایتان خردهانگیزه است و از من مثال نخواهید زیرا این به شخص شما مربوط است.
من تئوریها را به شما میگویم.
پس اگر میخواهید در طول روز افت انگیزه نداشته باشید، مکرراً ناچار به تولید خردهانگیزه هستید.
و تولید خردهانگیزه با خلاقیت صورت میشود.
هرجا دیدید که دارید افت میکنید با استفاده از همین خردهانگیزهها جلوی آن را بگیرید.
خردهانگیزه چیزهای متفرقه نیست بلکه مربوط به همان هدفی است که دارید.
مسئله خردهانگیزه یک طرف است و مسئلهی موانع ایجاد انگیزه هم یک طرف دیگر
انگیزههای ما در طول روز شبیه به نمودار الکتروکاردیوگرام است.
یکدفعه خیلی بالا میرود و زمانی میبینید که یک خبر بد و یا فکر ناراحتکننده و ضدانگیزشی آن را پایین میآورد و به اندازهی قدرتی که دارد میتواند حتی در یک روز فرد را زمینگیر کند.
اینجاست که تولید خردهانگیزهها و محافظت خودتان از مسائلی که ذهنتان را به هم میریزد بسیار اهمیت دارد.
دیدگاه ما نسبت به هوش و استعداد
دو باور و تئوری در این مورد وجود دارد.
تئوری موجودیت (entity theory)
ویژگیهای این افراد
تئوری افزایشی (incremental theory)
ویژگیهای این افراد
قائل بودن بر اینکه من استعداد فلان کار را دارم و استعداد فلان کار را ندارم و کلا چنین نگرشی باعث میشود که فرد درهایی را بر روی خودش ببندد و در آن زمینه کار نکند.
مثل شخصی که میگوید من اصلا استعداد تستزنی ریاضی ندارم، مشتق یاد نمیگیرم و اصلا سراغشان هم نمیرود.
درحالی که همچین چیزی وجود ندارد.
البته مسئلهی واقعبینی چیز دیگری است.
مثلا فردی که در فضای کنکور قرار میگیرد درحالیکه زمان کمی دارد و چند ماه به کنکور مانده، اینجا بهتر است اولویتبندی کند و در صورت کم بودن زمان بعضی مباحث را حذف کند. ولی این به معنای این نیست که نمیتواند آنها را بخواند و استعدادشان را ندارد.
آیا خلاصهنویسی کار درستی است؟
تفاوت خلاصهنویسی و یادداشتبرداری
فکر میکنم وقتش رسیده که ما از خلاصهنویسی به آن معنایی که در ذهن دانشآموزان است، یعنی نوشتن خلاصه هر درس در دفتر و برگهای مجزا، کمکم دور شویم. »»
و به نکتهنویسی یا یادداشتبرداری که نوشتن نکات و برداشتها در گوشههای کتاب درسی است روی آوریم. »»
مسئلهی یادداشتبرداری از چند بعد میتواند تاثیرگذار باشد:
محدودیت فضایی که وجود دارد مانع شما برای زیاد نوشتن میشود و درنتیجه زمان کمتری میگیرد.
چون فضا محدود است شما ناچارید در انتخاب کلمات صرفهجویی کنید و این صرفهجویی مستلزم دقت است.
خود این دقت، توجه و تمرکزی که روی انتخاب کلمات دارید به صورت کاملا سیستماتیک از نظر مغز و پردازش کلمات در ذهن، یادگیری مطلب و به خاطر سپردن آن را در ذهن شما بیشتر میکند.
در خلاصهنویسی برعکس یادداشتبرداری ممکن است حتی فردی کتاب را نگاه کند و هرچه آنجا نوشته شده را بنویسد.
از طرفی چون خیلی وقتها کنار پاراگراف مطلب و نکته مرتبط را یادداشت میکنید، وقتی دارید مرور میکنید، اگر آن پاراگراف را نفهمیدید میدانید که کجا آن نکته را نوشتید.
اما در خلاصهنویسی که داخل دفتر یا برگه آچار است، جای دقیق آن نکته مورد نظر مشخص نیست و یافتن آن زمانبر میشود.
لذا من اصلا با #خلاصهنویسی موافق نیستم، اما #یادداشتبرداری خیلی میتواند مفید باشد و یک حرکت حرفهای است که حتی سرعت خواندن و یادگیریتان را بالاتر میبرد.
دیدگاهتان را بنویسید