انسان موجودی است که تصمیمات مهم زندگی را با دانش کم، اطلاعات محدود و درباره آینده ایی نامعلوم اتخاذ می کند.
ما در دنیایی پر از نابرابری، با امکانات محدود، آینده ایی که معلوم نیست و دانش ناقص باید تصمیم بگیریم؛ بنابراین در این شرایط فرد نمی تواند درگیر این اضطراب باشد که اشتباهش نادرست است، یا اگر این تصمیم را بگیرد، بعدا چه می شود.
واقعیت این است که نمی دانیم بعدا چه می شود!
تا زمانی که ما مسئولیت پذیر نباشیم، بد بخت، بی چاره و پر از اضطراب و ناراحتی هستیم. چون انسانی که می داند اطلاعات اش ناچیز است و با همین اطلاعات، باید برای رسیدن به امکانات محدود و نابرابر، در آینده نامشخص تصمیم بگیرد، دیگر درگیر اشتباهاتش نیست.
اگر جایی در زندگی، مسیر را اشتباه رفتم، مشکلی نیست. خداوند هم می گوید اگر اشتباه کردیم، ما را می بخشد و می توانیم توبه کنیم. پس می بینیم که این مسئله در دین و علم مطرح و اثبات می شود.
نتیجه چنین تفکری این است که ما آگاه می شویم برای تصمیم گرفتن نیاز نیست صد باشیم. لذا مجبور نیستیم همیشه قبل از حرف زدن، فکر کنیم.
نیازی نیست که به صد برسیم و بعد تصمیم بگیریم!
به طور مثال یک دانش آموز کنکوری که در یک آزمون خاص، شرکت نمی کند، درگیر همین مشکل است. این مسائل در نتیجه کنکور بسیار تاثیرگذار هستند.
موضوع این است که هیچ کسی نمی تواند با صد خودش تصمیم بگیرد؛ اصلا قرار نیست که به صد برسیم.
در مثالی دیگر، دانش آموزی که از تست زنی می ترسد و به همه سوالات شک دارد و به همین خاطر، به سوالات زیادی جواب نمی دهد، درگیر همین مسئله است. بسیاری از افراد در تست زنی با نایقینی جواب می دهند و اکثر اوقات هم درست است. اگر اکثر سوالات غلط باشد، به این معنی است که ما حتی اطلاعات نامحدود را هم نداشتیم.
دیدگاهتان را بنویسید