هرکس برای انجام هرکار به حداقلی از هوش نیاز دارد؛ اما بقیهٔ آن با تمرین، تکرار، کار کردن و زمان گذاشتن حاصل میشود.
پس کسی که ساعت مطالعهاش بیشتر است و بیشتر کار کرده است، موفقتر خواهد بود
به همین علت تاکید بسیار زیادی روی ساعت مطالعهٔ پیوسته داریم. یعنی فرد حتی یک روز هم نمیگوید من اضطراب و استرس گرفتم، فلان کار را داشتم و نخواندم و… .
اگر کسی مطالعهٔ مستمر داشته باشد، مسلماً میتواند از فردی که ضریب هوشی بالایی دارد ولی بهصورت مستمر مطالعه نمیکند جلو بزند.
اما در مقام مقایسه، اگر کسی باشد که هم ضریب هوشی (IQ) بالا و هم مطالعهٔ مستمر داشته باشد، معلوم است که میتواند از بقیه جلو بزند؛ زیرا ابزارهایش بیشتر است.
بر اساس دادههای علمی تکیه تنها بر هوش ریاضی و این تفکر که من در هر رشتهای وارد شوم صرفا چون باهوشم میتوانم موفق شوم یک توهم محض است.
البته شاید چنین فردی بتواند یک سری موارد سطحی را از دیگران که ضریب هوشی پایینتری دارند زودتر بفهمد.
بنابراین برای هر کاری فرد باید با تلاش و تمرین در آن زمینه ماهر شود.
مثلاً رونالدو در فوتبال، یک پزشک در زمینهٔ پزشکی و یک نویسنده در نوشتن ماهر است. بعضی افراد نیز هستند که طبق کتاب “گستره، عمق یا وسعت” در چند زمینه مهارت کسب میکنند.
همچنین مدت زمان درگیری و تمرکز روی یک کار از ۶ ماه به بالا معنا و مفهوم پیدا میکند و پیش از آن میتوان گفت که یک کار خیلی عمیق نیست.
دیدگاهتان را بنویسید