کمال گرایی دو بعد دارد: ۱-بعد سازگار یا مثبت ۲-بعد ناسازگار یا منفی
بحثهای زیادی در مورد کمال گرایی شده است و کتابهای زیادی هم در این زمینه وجود دارد.
اگر بخواهیم خلاصه در مورد خود کمال گرایی صحبت کنیم،ابتدا بهتر است بعد ناسازگار آن را بشناسیم و سپس متوجه شویم که چطور می شود به کمال گرایی سازگار رسید.
کمال گرایی ناسازگار معمولا باعث یک اتوپیا پردازی می شود یعنی آرمان شهری که ما در ذهن خود ایجاد می کنیم و باید حتما به آن برسیم و استانداردهایی که برای آن تعریف میکنیم فرای توانایی ها و استعداد های ما ،چه از حیث جسمی و چه از حیث ذهنی است و خود را مجبور می کنیم به آن دست پیدا کنیم.
برای مثال کسی قدرت آن را ندارد که حتی یک وزنه پنج کیلویی را بلند کند اما می گوید هر طور شده است باید این وزنه صد کیلویی را بلند کنم.
کمال گرایان ناسازگار تلاش زیادی برای جذب و جلب توجه مردم (به هر قیمتی) می کنند و به آن جامعه نمایش گفته می شود.
من دیده می شوم پس هستم برعکس کسی که می گوید من می اندیشم پس هستم.
خیلی اوقات همین سعی بر نمایاندن خود، می تواند منجر به خودشیفتگی شود.
این افراد ظاهر سازی های بزرگ انجام می دهند اما درونشان تهی است.
خیلی اوقات در علم می بینیم که فرد ظاهرا حرفهای جالبی دارد اما وقتی بررسی می شود این نتیجه به دست می آید که حرفها صرفا یک سری پوسته و ظاهر بوده اند و درون ندارند.اینها معمولا کمال گرایی های ناسازگار هستند.
ایجاد انتظار در خودمان و حتی دیگران برای آن که آنها هم با استانداردهای ما سازگاری پیدا کنند مثل پدر و مادری که به فرزند خود می گویند تو حتما باید در این رشته تحصیل کنی و این نمونه دیگری از کمال گرایی ناسازگار است که در آن دیگر خودمحوری مطرح نیست و در دیگری برآورده کردن انتظارات را دیده می شود.
کمال گرایی ناسازگار خیلی اوقات منجر به پرخاشگری می شود چون شخص می بیند نمی تواند به چیزهایی که می خواهد برسد و در نهایت به بروز رفتارهای نوروتیک می انجامد
همچنین یکی دیگر از نتایج آن،نا امیدی و در شکل غایی به خودکشی منجر می شود و می تواند باعث جنایت شود.وقتی نتوانند به چیزی که می خواهند برسند،به شکل دیگری آن را نمود می دهند.این افراد زودرنج می شوند و رفتار وسواس گونه دارند و همه این مشکلات از این ناشی می شود که ما می خواهیم به چیزی برسیم که فرای ظرفیت ماست.
شکل سازگار آن باعث پیشرفت می شود و خیلی از دانشمندان هم انسانهای کمال گرایی بوده اند و دوست داشتند به اهداف والایی برسند و این اتفاق هم افتاده است.
تفاوت به نحوه نگاه فراشناختی باز می گردد و ما سعی کرده ایم به زعم خودمان گفتمان فراشناختی داشته باشیم چرا که معتقدیم باید بتوانیم اصول صحیح موفقیت و رسیدن به موفقیت را با خونسردی و بدون رفتارهای پرخاشگرانه و نا امیدی بیاموزیم و به طور مداوم تجربه کنیم.
چند روز پیش که در حال نوشتن مطلبی با عنوان روانشناسی تاریخی درباره یکی از شخصیتها بودم که در اوایل قرن بیستم زندگی می کرد.پدر و مادر ایشان تمایل داشتند به سمت رشته خاصی برود اما تمایل خودش به زبان آموزی و سیاست بود و سمتی رفت که احساس کرد در آن استعداد دارد و توسط معلمین ایشان هم کشف شده بود و در سن ۲۵ سالگی توانست به شخصیتی بزرگ و کنشگری مطرح تبدیل شود.
اما متاسفانه دیده می شود که فرد با ۱۸ سال سن می گوید من ۴ سال رشته خاصی را خوانده ام و حس میکنم اصلا متعلق به من نیست و با تست هم مشخص می شود که اصلا شخصیت او با رشته ای که در آن در حال تحصیل است،تناسبی ندارد
اگر ما بر مبنای استعدادها و توانایی هایمان حرکت کنیم و اصول فراشناختی موفقیت را بیاموزیم،به آن کمال گرایی سازگار می گویند و اگر این دو نباشند کمال گرایی ناسازگار پدید می آید.